پایگاه اشعار رجبعلی نیسی...فانوس دهکده



  (خاطرات کوچه)



باز هم دروازه شب باز شد

قصه درد علی آغاز شد


شهر خاموش است و او در زمزمه

گریه دارد از فراق فاطمه


درد دارد، درد بی اندازه ای

ماجرای تازه تر از تازه ای


شرح درد و داغ را اندازه نیست

این مصیبت ها که چیزی تازه نیست


آسمان دیده است اشک و آه را

درد دلهای علی با چاه را


اشک را با ناله ها آمیخته

دست بر دامان شب آویخته


سر فرو کرده است در گوش زمین

لاله ای دارد در آغوش زمین


بس که در خود ریخته اندوه را

سوز آهش میگدازد کوه را



درد دیرین باز هم تاثیر کرد

خاطرات کوچه اورا پیر کرد


کوچه، آری کوچه دلواپسی

کوچه غربت، مسیر بیکسی


کوچه تنگی که شهر راز شد

غربت حیدر ازآن آغاز شد


ریسمان بر دست و پایش بسته بود

راه حتی بر صدایش بسته بود


سنگ کینه در تلاش افتاده بود

روی آئینه خراش افتاده بود


کوچه بود و عشق بود و خیرگی

قامت نور و سپاه  تیرگی


سر برآورد از تنور کینه ها

حمله ور شد سنگ بر آئینه ها


راهبندان شد. زمان آتش گرفت

گوئیا هفت آسمان آتش گرفت


برزمین خورد آسمان در کوچه ها

بود زهرا نوحه خوان در کوچه ها


به پیشواز فاطمیه (س)


وقتی که دریا سر درون چاه میکرد

هفت آسمان را غرق اشک و آه میکرد


دلتنگ بود از یاس سیلی خورده میگفت

از زخمهای خورده و نشمرده میگفت


میگفت داغ یار هجده ساله دیده

عمری بساط اشک و آه و ناله دیده


غم را برای چاه شب ترسیم میکرد

با نخلها درد درون تقسیم میکرد


خورشید بود و داغدار ماه خود بود

عمری اسیر غربت جانکاه خود بود


آندم که خون از دیده اش در چاه میرفت

زهرا میان خاطراتش راه میرفت


دلتنگی اش اینبار بی اندازه تر بود

درد فراق یار دیرین تازه تر بود


یک جا در آتش خانه و کاشانه میسوخت

یک جای دیگر شمع با پروانه میسوخت


ناگاه دید آئینه را شب میگدازد

دشمن به روی عشق سیلی مینوازد


در بند غیرت دست و پا میزد همیشه

آئینه ی خود را صدا میزد همیشه


در کوچه ها نخل غدیر آزرده میرفت

دنبال او زهرای سیلی خورده میرفت


در سینه اش آتش که نه، آتشفشان بود

زهرا به دنبال علی دامن کشان بود


فریاد میزد یارسول الله برخیز

شد رستخیز دود و اشک و آه برخیز


بابا کجایی سوخت آتش باغ مارا

سوز غریبی تازه کرده داغ مارا


بابا کجایی دخترت نقش زمین است

مظلوم و بی یاور امیرالمؤمنین است


دستی که با تو بیعت دیرینه بسته است، 

حالا به بند بیکسی از کینه بسته است


.


 بار دگر اشک علی در چاه جاریست

هنگامه ی بزم عزا و سوگواریست


بار دگر زخم درونم سرگشاده

مرغ دلم در نیمه ی شب پر گشاده


مردم به خواب و چشم من بیدار مانده

از بس که در حلقوم و چشمم خار مانده


غم با دل من الفتی دیرینه دارد

بی فاطمه، آرامش از من کینه دارد


زنجیر بر پای دل مجروح دارم

دلخسته بر دامان شب سر میگذارم، 


ذکر لبم بی تاب کرده نخلها را

اشک شبم بیخواب کرده نخلها را


ای کوچه های آشنا با درد حیدر

ای شاهدان اشک و آه سرد حیدر


زخم دل خونین من اینجا نمک خورد

روزی که زهرا پیش چشمانم کتک خورد


خورشید من بر روی خاک افتاد اینجا

محسن کنار فاطمه جان داد اینجا


در پشت در غوغای م آفرین بود

دیدم که حتی آسمان نقش زمین بود


من خار در چشمم فرو رفته است اینجا

عریان ترین خشمم فرو رفته است اینجا



اورا که پیغمبر نوازش کرده باشد، 

یک عمر در حقش سفارش کرده باشد،


آیا سزاوار است پشت در بسوزد؟ 

همراه با او باغ پیغمبر بسوزد؟ 


ای چاه، زهرای مرا از من گرفتند

ای ماه، دنیای مرا از من گرفتند


من مانده ام تنهای تنها چون بگریم؟ 

باید به جای آب دیده خون بگریم


من دردمندم، موج اشک و آه دارم

طوفانم! اما سر درون چاه دارم. 


از گریه ام روح صبوری میگدازد

سوز دلم هفت آسمان را مینوازد


شب آمد و چشم علی بیدارتر شد

گوش زمین از گریه ام خونبارتر شد


شب آمد و آرامش اما رو گرفته

ای وای زهرا دست بر پهلو گرفته


.


زهرای من، آسوده یکشب را نخفتی

با شوهرت حتی غم خود را نگفتی


ای وسعت هفت آسمان در بستر خاک

ای رازدار دردهای شاه لولاک


بعد از تو مانده استخوانی در گلویم

درد و غم دیرین خود را با که گویم؟ 


زندانی شب های یلدای فراقم

بعد از تو جز مردن نباشد اشتیاقم


ایکاش جای فاطمه ، من مرده بودم

قربانی زهرای سیلی خورده بودم


زهرا نباشد، زندگی معنا ندارد

افسوس دیگر مرتضی زهرا ندارد




شام هجران حسن شد

م گریه های زینب


.


داغ زهرا، داغ حیدر

تازه تر شد برای زینب



.


غم گرفته آسمان را، شب عزایی تازه دارد

زینب ازداغ برادر، گریه بی اندازه دارد


در عزای مجتبایش

آسمان شد همصدایش

میرود آماده گردد، 

با حسین تا کربلایش


تازه تر شد عزای زینب



.


کوه صبر خواهری از غصه دارد میگدازد

در عزای مجتبای خود بسوزد یا بسازد


جان زینب شعله ور شد

گویی از غم محتضر شد

دختر زهرا دوباره

در مصیبت نوحه گر شد


تازه تر شد عزای زینب


.


اینطرف باران اشک و آنطرف باران تیر است

دختر زهرا میان لشکر غمها اسیر است


م اشک و عزا شد

تیر باران مجتبی شد

چرخ گردون با زمین از

داغ زینب همنوا شد


تازه تر شد عزای زینب



جز غم و درد و مصیبت کس نکرده یاد زینب

میرسد تا آسمان ها، ناله و فریاد زینب


شام یلدای غم آمد

غصه با او، همدم آمد

دختر شیر خدارا

روزگار ماتم آمد


تازه تر شد عزای زینب




☘چهارم آذر، روز تجلی صبر و استقامت اندیمشک گرامی باد☘


ای شهر اندیمشک، ای شهر شهادت

ای جاری از هرکوچه ات نهر شهادت


در استقامت راستی شور آفریدی

یک روز درد و داغ سیصد لاله دیدی


گویا تورا بر صبر مامور آفریدند

خاک تو را از چشمه نور آفریدند


تاریخ دیده قد و بالای رشیدت

یک سینه و سیصد غم یار شهیدت


تو رستخیز روز بمبارانی ای شهر

میعادگاه سبز سردارانی ای شهر


عشق است تاریخ تورا از سر گرفتن

هرساله بزم چارم آذر گرفتن


آن روز، روز غرشی فجر آفرین بود

آنروز حتی آسمان نقش زمین بود


آن روز، روز بارش باران خون بود

تنها زمین نه، آسمان هم لاله گون بود


از جای جایت رود خون فواره میکرد

خورشید در سوگت گریبان پاره میکرد


درس صبوری دادی اما عاشقان را

وقتی که دیدی غرق خون پیر و جوان را


گفتی اگر چه زخم بی اندازه دارم

از خون یاران شور و حالی تازه دارم


این شهر، شهر مهدی صاحب زمان است

این راه آهن نرده بان آسمان است


درکوچه هایش آسمان سر میگذارد

این شهر بوی حضرت عباس دارد


گفتی که از نسل حسین سرجداییم

گفتی که در خط ولایت باوفاییم


آیینه در آیینه شعر نور خواندی

هرچند زخمی تر، ولی مغرور ماندی


آذر رسید و آذر عشقت عیان است

تاریخ تو، تاریخ سبز عاشقان است


خاک تو را نبض دقایق میشناسند

نام تورا مردان عاشق میشناسند


تو افتخار مردم ایرانی ای شهر

مهد شهادت، خانه شیرانی ای شهر


در استقامت شهر پر آوازه ای تو

دنیای عشق و نور را دروازه ای تو


بر قامتت از شط خون احرام داری

از بس که در خود لاله گمنام داری


نامت دوباره در همه عالم علم شد

تا هشت گل از تو فدایی حرم شد


غوغای جسر نادری یادم نرفته

آن شور و آن نام آوری یادم نرفته


ای شهر اندیمشک، سنگربان کرخه

ایثار تو شد جلوه گاه جان کرخه


تو کربلا را باز هم ترسیم کردی

تا یک هزار آلاله را تقدیم کردی


از بس که گلهای تو بسیارند ای شهر

هفت آسمان رشک تورا دارند ای شهر


ای شهر بشکن شام یلدا را دوباره

بیدار کن صبح غزلها را دوباره


باید که دنیا با تو سر بالا بگیرد

در پای تو مهر و وفا معنا بگیرد


بار دگر زخم دل من سرگشاده

اشکم فرو می‌ریزد اما بی اراده


داغ شهیدانت فراموشی ندارد

فانوس اشکم میل خاموشی ندارد



ای شهر خون، ای شهر سرداران نامی

همواره در تقویم دل یادت گرامی


ای پایتخت پاکبازی شاد باشی

تا هست دنیا خرم و آباد باشد



زهرا از غم پیرم کردی واویلا

از عمر خود سیرم کردی واویلا



من بی تو میمیرم-زهرا زهرا

از عمر خود سیرم-زهرا زهرا




نکنه میخوای بری علی رو تنها بذاری

واسه من کوه غم و خستگی را جا بذاری


نه دیگه، صبر من غمزده هم حدی داره

تونخواه از دو چشام اشک مصیبت بباره


من بی تو میمیرم-زهرا زهرا

از عمر خود سیرم-زهرا زهرا



نفسای آخرت قاتل جون من شده

وقت جون دادن زهرای جوون من شده


کوثر وحی خدا جون علی حرفی بزن

که داره جون میده از غصه تو زینب من



من بی تو میمیرم-زهرا زهرا

از عمر خود سیرم-زهرا زهرا



زده آتیش به جونم گریه روز و شب تو

چی بگم بی تو حسین و حسن و زینبتو


چی شده یار جوونم داری از خونه میری

میری تاپیش بابا همیشه آروم بگیری


من بی تو میمیرم-زهرا زهرا

از عمر خود سیرم-زهرا زهرا



دوسه روزه خونمون مثل یه زندونه برام

تا میام صدا کنم فاطمه میلرزه صدام


دوسه روزه دیگه دستای علی نا نداره

دیگه امیدی به بهبودی زهرا نداره


من بی تو میمیرم-زهرا زهرا

از عمر خود سیرم- زهرا زهرا


دوسه روزه که دیگه قفل دلم وا نمیشه

یار مهربونم از روی زمین پا نمیشه


دوسه روزه که زمین و آسمون تنگه برام

نه زمین و آسمون، زندگی غمرنگه برام


من بی تو میمیرم-زهرا زهرا

از عمر خود سیرم-زهرا زهرا


خوش به حال تو که از اینهمه غم رها میشی

میری از کوچه و از مردم بد جدا میشی


ولی من با دل سرگشته و پرخون چکنم

بی تو با اینهمه دشمن فراوون چکنم


من بی تو میمیرم-زهرا زهرا

از عمر خود سیرم-زهرا زهرا


تو که از خونه من خیری ندیدی چی بگم

واسه من بوده که از خودت بریدی چی بگم


جون زینب و حسین و حسنت منو ببخش

حق این غربت غسل و کفنت منو ببخش


من بی تو میمیرم-زهرا زهرا

از عمر خود سیرم-زهرا زهرا



نوحه سنگین مجلسی

.


حسین ای مانده بر زمین

اشک وداع مرا ببین (2)


.

حسین ای روح عالمین

اشک وداع مرا ببین (2)




لب خشکیده ات ای گل ز هم وا میشد ایکاش

تسلای دل غمدیده ی ما میشد ایکاش

میان نیزه و خنجر درین صحرای سوزان

تن مجروح و خونین تو پیدا میشد ایکاش


اشک وداع مرا ببین. 



میان لاله ها دیدم تماشایی ترینت

شده پرپر درین صحرا وجود نازنینت

گل ام یجیب امشب دمیده ازسر نی

بخوان قرآن برای خواهر ماتم نشینت


اشک وداع مرا ببین. 


به گرداب بلا افتاده ام ای نوح زینب

بفریادم برس ای سایه ی تو روح زینب

خداحافظ که من رفتم ازین صحرا و اما، 

کنارت مانده تا م دل مجروح زینب


اشک وداع مرا ببین. 


حسین از قتلگاه تو شنیدم آه زهرا

نوای وامحمد در غم جانکاه زهرا

چراغانی شده امشب شب شام غریبان

ز روی نیزه میتابد فروغ ماه زهرا


اشک وداع مرا ببین. 


حسین کی باورم میشد غم روز جدایی

شب شام غریبان و غروب بیوفایی

زمین و آسمانها تیره شد از آه زهرا

میان اینهمه لاله گل زهرا کجایی؟ 


اشک وداع مرا ببین.


عمرم به سر رسید با سوز و اشک و آه


یادم نمیرود. گودال قتله گاه. 


.


من بودم و غمت. نامحرم و نگاه


یادم نمیرود. گودال قتله گاه

.


یادم نمیرود گلهای پرپرت

لبهای تشنه ی عباس و اکبرت

یادم نمیرود. بر نیزه ها سرت

فریاد و ناله ی جانسوز مادرت


شد روزگار من، همچون شب سیاه

یادم نمیرود. گودال قتله گاه



.


عمرم به سر رسید، اما برای تو

جان جهانیان، بادا فدای تو

عمرم به سر رسید، اما نرفته است

از جان خسته ام، داغ عزای تو


شد عمرمن تمام، اما تمام راه

یادم نرفته است، گودال قتله گاه



یادم نمیرود، شق القمر شدی

در پای عاشقی بی دست و سر شدی

یادم نمیرود پیر و شکسته تر

از دیدن غم مرگ پسر شدی


گویا که تیره شد، آن لحظه مهر و ماه. 

یادم نمیرود. گودال قتله گاه



آندم که قامتت، در خاک و خون نشست

در پای صبر من، کوه از کمر شکست

دشمن اگر مرا، در بند کینه بست

از عشق تو ولی، زینب نشسته دست


ای وارث علی، ای شاه بی سپاه

یادم نمیرود، گودال قتله گاه



یادم نمیرود، از من جدا شدی

در خون شناور از، تیغ جفا شدی


یادم نمیرود، بالای نیزه ها

همراه خواهرت، غرق نوا شدی


من بودم و غمت، زخمی ز خار راه

یادم نمیرود، گودال قتله گاه




حالا که دیگر از، خودسیرم ای حسین

حالا که خسته و دلگیرم ای حسین

حالا که نوبت، جان دادن من است

در پای عشق تو، میمیرم ای حسین


زین خسته تر مرا، جانا دگر مخواه

یادم نمیرود، گودال قتله گاه



.


یادم نمیرود، بغض شکسته ات

از داغ ساقی در خون نشسته ات

یادم نمیرود، کوه بلا نشست

بر روی شانه ی، مجروح و خسته ات


آندم به حال من، شد آسمان سیاه

یادم نمیرود، گودال قتله گاه

.


شب بود و ناله ی طفلان دربدر

روی لب همه، ای عمه کو پدر

من بودم و غمت، در چشم کاروان

پنهان تر از شب و پیداتر از سحر



آه از دل من و طفلان بیگناه

یادم نمیرود. گودال قتله گاه


.


عشقت اگر نبود، دریا نمیشدم

اسطوره در همه، دنیا نمیشدم

لطف نگاه تو، ای ماه اگر نبود، 

چون گل به دامن غم وا نمیشدم


بار دگر نما ، بر خواهرت نگاه

یادم نمیرود گودال قتله گاه



.


جز با غم حسین، لب وا نکرده ام

این قطره قطره را، دریا نکرده ام

جز با غم حسین، این جان خسته را

آئینه ی غم زهرا نکرده ام


ای روح و معنی حی علی الصلاه

یادم نمیرود. گودال قتله گاه


پشیمان


یارب به دل سوز و نوایی دارم امشب

بر درگهت دست دعایی دارم امشب


عمری گذشت و من اسیر خواب بودم

غافل ز دریا، غرقه در مرداب بودم


هرگز به حال خویشتن فکری نکردم

جز بهر دنیا از خدا ذکری نکردم


لطف خدا را دیدم اما وا نهادم

بر روی حق، در راه باطل پا نهادم


با حکم شیطان از خدای خود بریدم

امر هوای نفس خود را چاره دیدم


گفتم که مرگ و مردن آفات جهانیست

کار من اکنون لذت از فصل جوانیست


تا آمدم دیدم که خیلی دیر گشته

برنای دیروز ای دریغا پیر گشته


در کوله بارم نیست غیر از حسرت و آه

امشب به فریادم برس، الله الله


باز آمدم بر درگه تو سر بسایم

شاید ببخشی ای خدای من خطایم


خود گفته ای درگاه من کوی امید است

پایان هر شام سیه آخر سپید است


ای روشنی بخش دل و روز و شب من

دیگر نیاید غیر نامت بر لب من


افتاده ام از پا ز بس لبریز دردم

تنها تو می دانی که من با خود چه کردم


شرمنده ی روی توام الغوث الغوث

سرگشته ی کوی توام الغوث الغوث


حالا که فصل رحمت و ماه صیام است

هنگام لطف و مغفرت بر خاص و عام است؛


بگشا در رحمت به روی من الهی

خود بی پناهی را بده امشب پناهی


با شعر"نیسی"نغمه ی دل می سرایم

امشب گره زین کار مشکل می گشایم



تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

دزدگیرهای فروشگاهی Allison حمیدرضا رجبی انجام پروژهای برنامه نویسی ویژال بیسیکویژوال بیسیک VBپروژه های VB.NET بهترین سایتهای کلیکی نوت نویس Eric شیمیست خط خطی کلاسیک99 - اطلاع از بروز ترین و کلاسیک ترین دستگاه های تکنولوژی مرکز نیکوکاری و مددکاری بُشری