به پیشواز فاطمیه (س)


وقتی که دریا سر درون چاه میکرد

هفت آسمان را غرق اشک و آه میکرد


دلتنگ بود از یاس سیلی خورده میگفت

از زخمهای خورده و نشمرده میگفت


میگفت داغ یار هجده ساله دیده

عمری بساط اشک و آه و ناله دیده


غم را برای چاه شب ترسیم میکرد

با نخلها درد درون تقسیم میکرد


خورشید بود و داغدار ماه خود بود

عمری اسیر غربت جانکاه خود بود


آندم که خون از دیده اش در چاه میرفت

زهرا میان خاطراتش راه میرفت


دلتنگی اش اینبار بی اندازه تر بود

درد فراق یار دیرین تازه تر بود


یک جا در آتش خانه و کاشانه میسوخت

یک جای دیگر شمع با پروانه میسوخت


ناگاه دید آئینه را شب میگدازد

دشمن به روی عشق سیلی مینوازد


در بند غیرت دست و پا میزد همیشه

آئینه ی خود را صدا میزد همیشه


در کوچه ها نخل غدیر آزرده میرفت

دنبال او زهرای سیلی خورده میرفت


در سینه اش آتش که نه، آتشفشان بود

زهرا به دنبال علی دامن کشان بود


فریاد میزد یارسول الله برخیز

شد رستخیز دود و اشک و آه برخیز


بابا کجایی سوخت آتش باغ مارا

سوز غریبی تازه کرده داغ مارا


بابا کجایی دخترت نقش زمین است

مظلوم و بی یاور امیرالمؤمنین است


دستی که با تو بیعت دیرینه بسته است، 

حالا به بند بیکسی از کینه بسته است


.


 بار دگر اشک علی در چاه جاریست

هنگامه ی بزم عزا و سوگواریست


بار دگر زخم درونم سرگشاده

مرغ دلم در نیمه ی شب پر گشاده


مردم به خواب و چشم من بیدار مانده

از بس که در حلقوم و چشمم خار مانده


غم با دل من الفتی دیرینه دارد

بی فاطمه، آرامش از من کینه دارد


زنجیر بر پای دل مجروح دارم

دلخسته بر دامان شب سر میگذارم، 


ذکر لبم بی تاب کرده نخلها را

اشک شبم بیخواب کرده نخلها را


ای کوچه های آشنا با درد حیدر

ای شاهدان اشک و آه سرد حیدر


زخم دل خونین من اینجا نمک خورد

روزی که زهرا پیش چشمانم کتک خورد


خورشید من بر روی خاک افتاد اینجا

محسن کنار فاطمه جان داد اینجا


در پشت در غوغای م آفرین بود

دیدم که حتی آسمان نقش زمین بود


من خار در چشمم فرو رفته است اینجا

عریان ترین خشمم فرو رفته است اینجا



اورا که پیغمبر نوازش کرده باشد، 

یک عمر در حقش سفارش کرده باشد،


آیا سزاوار است پشت در بسوزد؟ 

همراه با او باغ پیغمبر بسوزد؟ 


ای چاه، زهرای مرا از من گرفتند

ای ماه، دنیای مرا از من گرفتند


من مانده ام تنهای تنها چون بگریم؟ 

باید به جای آب دیده خون بگریم


من دردمندم، موج اشک و آه دارم

طوفانم! اما سر درون چاه دارم. 


از گریه ام روح صبوری میگدازد

سوز دلم هفت آسمان را مینوازد


شب آمد و چشم علی بیدارتر شد

گوش زمین از گریه ام خونبارتر شد


شب آمد و آرامش اما رو گرفته

ای وای زهرا دست بر پهلو گرفته


.


زهرای من، آسوده یکشب را نخفتی

با شوهرت حتی غم خود را نگفتی


ای وسعت هفت آسمان در بستر خاک

ای رازدار دردهای شاه لولاک


بعد از تو مانده استخوانی در گلویم

درد و غم دیرین خود را با که گویم؟ 


زندانی شب های یلدای فراقم

بعد از تو جز مردن نباشد اشتیاقم


ایکاش جای فاطمه ، من مرده بودم

قربانی زهرای سیلی خورده بودم


زهرا نباشد، زندگی معنا ندارد

افسوس دیگر مرتضی زهرا ندارد




مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نمایندگی فروش قارچ و قهوه گانودرما تست کید فروش اينترنتي کمد ديواري پرشین | بروزترین مرجع دانلود فیلم و سریال ایرانی و خارجی کلینیک درمانی آیه های وحدت سریر معرفت دانلود آهنگ خارجی